جای شما خالی مسافرت خوبی بود. فقط حیف که استرس علوم پایه همه جا همراه ما بود. 5 فروردین برگشتیم تهران. خانواده رفتن خانه و من بلافاصله رفتم وزارت بهداشت.رفتم داخل و مشکلم رو به متصدی گفتم. متصدی هم می گفت امکان نداره . نمره همه رو ما اعلام کردیم. خلاصه رفتیم طبقه ی مربوط به سنجش پزشکی. یکی دو تا منشی بودن. اونها هم می گفتن کارشناس اجراییمون نیست. کاری از دست ما بر نمی یاد. برو آموزش دانشگاهتون. اومدم پایین. توی سالن اصلی وزارتخونه یه سری دانشجو وایستاده بودن . از شهرهاشون اومده بودن برای اعتراض. رفتم پیششون و پرسیدم base قبولی چند بوده. یه مقدار در مورد امتحان و نمره باهاشون صحبت کردم و بعدش هم رفتم دانشگاه. حالا رسیدیم دانشگاه، همه در ها یا پلمپ هستن یا کسی نیستش. از نگهبان هم پرسیدم، گفتش کسی امروز نیومده. رفتم اون یکی ساختمون. اون یکی هم هیچ کس توش نبود. چشمتون روز بد نبینه. فردا هم همین آش بود و همین کاسه. ما راه افتادیم این ور ، اون ور برای اطلاع از نمره مون که نتیجه ای نداشت. داشتم دیوونه می شدم. کل عیدم خراب شد. همش استرس داشتم که قبول شدم یا نه. پنجشنبه و جمعه هم که تعطیل بود همه جا و من همش منتظر بودم شنبه بشه. بلاخره شنبه 9 فروردین رسید. اول رفتم دانشگاه . کسی نبود. بعدش رفتم وزارت بهداشت. همون طبقه اول وقتی مشکلم رو به متصدی گفتم، زنگ زد کارشناس اجرایی. مشخصاتم رو بهش داد و بالاخره اونجا بود که فهمیدم قبول شدم. دقیقا تمام کارهایی رو که اون موقع انجام دادم و حس خوشحالیی که داشتم حتی صحبتهایی رو که اون موقع با اون متصدی داشتم رو یادم هستش. حتی دقیقا یادمه ماشینم رو کجا پارک کردم. بعدش یادم اومد نمره صادق هم نیومده. بهش زنگ زدم . اون هم ازم خواست نمره اش رو بپرسم. اون هم قبول شده بود.
بلاخره بعد از کلی اتفاق و خاطرات خوب و بد، دوران علوم پایه به پایان رسید و وارد فیزیو پات شدیم. از هفته دیگه فیزیو پات شروع می شه.